۱۳۸۸ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

چه میتوان کرد؟

احمد زید آبادی، که این روز ها هزینه تلاش برای بالا بردن دانایی را به سختی و تلخی می پردازد، بسیار گله مند بود که تاریخ به موازات پیش نمی رود. نمیتوان یک تاریخ واقعی داشت و یک تاریخ آزمایشی در موازات آن ایجاد کرد که از این راه بتوان اثبات کرد که اگر سیاست مداری در زمانی در گذشته تصمیمی غیر از آن چه گرفته بود میگرفت نتیجه بهتر یا بدتری حاصل میشد.
اما میتوان در شرایط موجود، حتی با وجود چنین محدودیت عظیمی، مطمئن بود که سیاست ورزی نیروهای اصلاح طلب نه تنها اصلاحاتی حاصل نکرده است، بلکه شرایطی به مراتب بدتر و دشوار تر از پیش از اصلاحات به وجود آورده است. تنها قبول چنین فرضی است که راه را برای اصلاحاتی در اصلاحات باز میکند. انکار این که بسیاری از کنشهای اصلاح طلبان اشتباه بوده است چرخاندن در برچنان پاشنه ای است که افرادی منکر وجود "بحران" در کشور هستند.
در شرایط فعلی تلاش برای یافتن مقصر دردی را از ما دوا نمیکند. وجود یک استراتژی منسجم، چه در هشت سال اصلاحات و چه در چند ماه گذشته، میتوانست همه نیروهای تحول خواه را به گونه ای سازماندهی کند که هر فرد یا گروهی ضمن حفظ هویت خود بتواند نقشی در پیشبرد یک پروژه اجتماعی بازی کند. اما فقدان چنین راهبردی شرایطی را ایجاد کرد که در آن طرح هر خواستی خارج از چهار چوب رسمی مورد قبول سران اصلاحات عنوان "طرح شعار های انحرافی" را به خود گرفت.
واقیعت این است که همان اندازه میتوان به درستی یا نادرستی شعارهایی نظیر "اجرای بدون تنازل قانون اساسی" مطمئن بود که میتوان از درستی یا نادرستی شعار هایی مثل "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" یا "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" مطمئن بود؛ چرا که هر کدام از این شعارها بیان یک دیدگاه است. انحرافی خواندن هر کدام از این شعارها بیش از هر چیزی دلیل عدم وجود شبکه یی در میان اصلاح طلبان است که همه بتوانند ضمن به رسمیت شناختن تفاوتها با هم همراه باشند.
الویت اصلی در شرایط موجود باید نقد ساز و کار درونی اصلاحات باشد. اصلاحات باید بتواند در درون خود ظرف و ظرفیتی ایجاد کند که همه بتوانند با هم متحد و منتقد باشند. چنین ظرفیتی اصلاحات را به جای این که مانند نظام فعلی یک موکت یک رنگ بکند به یک قالی هزار نقش تبدیل خواهد کرد.
دومین الویت پذیرش این واقیعت تلخ است که ابزاری برای نقد قدرت و پاسخ گو کردن آن در دست اصلاح طلبان نیست. انتقاد در چنین شرایطی چیزی جز به مخاطره انداختن بیشتر نیروهای منتقد، بدون رسیدن به نتیجه نیست. به دلیل انتقاداتی که اصلاح طلبان هر از گاهی وارد میکنند حاکمیت به خوبی یاد گرفته است که از طرفی مشکلات و کمبود ها را به اصلاح طلبان نسبت دهد و از طرف دیگر با شنیدن این انتقادات جلو اتخاذ تصمیماتی را که برای حاکمیت موجود ممکن است مشکل ایجاد کند بگیرد.
مشکل در شرایط فعلی حتی فراتر از فقدان وجود یک راهبرد مناسب است. با توجه به تعداد دستگیر شدگان پس از انتخابات، مشکل اصلی عدم وجود نیروهای کافی برای اجرایی کردن هر راهبردی است. به نظر میرسد که تنها کاری که در شرایط موجود میتوان کرد سکون است وسکوت. پس چرا نباید آن را به عنوان یک راهبرد در نظر بگیریم؟ به خاطر بیاوریم که دولت نهم در کمتر از یک سال پس از روی کار آمدن، و در شرایطی که اصلاح طلبان هنوز در شوک انتخابات به سر میبردند، مشکلاتی را در اقتصاد ایجاد کرده بود که تقریبا تمام توان آنان را در سه سال بعد صرف خود کرد. به خاطر بیاوریم که ما چه فریاد بزنیم و چه نزنیم دولت فعلی کاری را که بخواهد انجام دهد انجام میدهد. چه ما فغان بکنیم و چه نکنیم حکومت از مسیری که در پیش گرفته است باز نخواهد گشت. چه ما بیانیه بدهیم و چه ندهیم نظام حاضر به قبول بحران و یافتن راه حالی برای آن نیست.
پس چه بهتر که با سکون و سکوت، حتی برای یک مدت محدود نظیر یک سال‎، بگذاریم واقعیت خود برهنه سخن بگوید.