۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

اجرای بی تنازل قانون اساسی؟! نقدی بر یادداشت آقای حسن یوسفی اشکوری

آقای یوسفی اشکوری در یاداشتی به تفضیل در پی پاسخ به این سوال بوده اند که آیا در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی موجود می توان به خواسته هایی نظیر آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، رفع تبعیض در تمام سطوح و تحقق مساوات حقوقی کامل بین تمام شهروندان ایرانی و حتی مطالبات حداقلی موسوی و دیگران دست یافت؟ در پاسخ به این سوال ایشان به وجود دو دیدگاه در درون جنبش اعتراضی مردم ایران اشاره میکنند. دیدگاه اول دیدگاهی است که مدافع روش اصلاحی استراتژی تغییرات تدریجی را در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن است. دیدگاه دومی که ایشان به آن اشاره میکنند دیدگاهی است که که تغییر در نظام جمهوری اسلامی را جز از طریق قانون اساسی ممکن نمیداند.
ایشان در تایید دیدگاه اول با تکیه بر "منطق درونی جنبش" اعتراضی مردم ایران و "محور استراتژیک تحقق اهداف مرحله ای"، با اطمینان بیان میدارند که "اگر کمی تأمل کنیم و به منطق درونی استراتژی جنبش وفادار باشیم، این استراتژی تنها استراتژی قابل قبول است" و "راهی جز این به نظر نمی رسد". باز هم تکیه بر تامل است; که تلویحا یعنی هر کسی که از دیدگاهی غیر از این حمایت کند تامل و "بصیرت" کافی ندارد. باز هم تکیه بر وفاداری است؛ یعنی هر کسی غیر روشی غیر از روش اصلاح طلبانه را بر گزیند به منطق درونی جنبش (که تعریفی که آقای اشکوری از آن بیان کرده اند نظر شخصی ایشان است) وفادار نیست و "التزام" ندارد. و آخر این که باز هم تاکید بر وجود یک صراط مستقیم است؛ و نه چند صراط مستقیم.
در رد نظر بخشی از هواداران جنبش موسوم به سبز که خواهان تغییر قانون اساسی هستند ایشان به پیامدهای پیگیری چنین دیدگاهی اشاره میکنند. از نظر ایشان این اقدام بهانه لازم و "کاملا موجهی" را به دست حاکمان فعلی خواهد داد تا مخالفان را به شدت سرکوب کند. ابتدا باید از آقای اشکوری سوال کرد که آیا در نظام سیاسی مورد نظر ایشان سرکوب مخالفان قانون اساسی اقدام "کاملا موجهی" خواهد بود؟ جای این سوال نیز از آقای اشکوری وجود دارد که مگر نظام در سرکوب مخالفان (تا هم اکنون که ظاهرا دیدگاه مورد حمایت ایشان دنبال شده است) از چیزی فرو گذار کرده است؟
البته نمیتوان انکار کرد که دنبال کردن استراتژی مورد حمایت ایشان اگر چه تا کنون موجب کشتار، شکنجه و زندانی شدن جوانان، دانشجویان و زنان شده است اما اسباب آزادی آقایان موسوی، خاتمی و کروبی را فراهم کرده است; اما سوال دیگری که ایشان باید به آن پاسخ دهند این است که آیا واقعا میتوان چنین راهبردی را اخلاقی دانست؟
ایشان البته به درستی بیان میدارند که هر جنبشی باید قدم به قدم حرکت کند و جنبش باید بتواند روزی و در مرحله ای با حاکمیت "گفتگو" کند. اما ظاهرا آقای اشکوری از خاطر برده اند که قبلا برای توجیه نظام به ضرورت انجام اصلاحات به مدت هشت سال گفتگو صورت گرفته بود.
از نظر آقای یوسفی اشکوری شعار رفراندوم قانون اساسی چیزی بیش از سراب نیست. چرا که همان طور که ایشان به درستی بیان میدارند حکومت که خود را به رفراندوم نمی گذارد و در خارج از ساختار حکومت موجود نیز راه حلی برای اجرای رفراندوم وجود ندارد. اما اگر راهی برای تغییر در ساختار حقوقی نظام وجود ندارد، ایشان قبل از تدوین هر راهبرد اصلاح طلبانه ای باید به این سوال پاسخ بدهند که آیا اصلا نظام اصلاح پذیر هست؟ اصرار ایشان مبنی بر این که قانون اساسی موجود توان و ظرفیت لازم برای برآوردن خواسته های حداقلی معترضان سبز را دارد دلیلی بر درستی دیدگاه ایشان نیست؛ چرا که بسیاری از اصلاح طلبان قبلا بیان داشته بودند که حد اکثر ظرفیت قانون اساسی فعلی یک "شبه دموکراسی" است و نه چیز بیشتری و این چیزی است که شاید مورد حمایت حد اقل متعرضان سبز باشد.
در هر صورت دیدگاه های آقای یوسفی اشکوری بیش از آن که مایه دلگرمی باشد اسباب نگرانی است چرا که سوالی که پس از خواندن مقاله ایشان به وجود می آید این است که در ویرایش مورد حمایت ایشان از جنبش سبز آیا اصلا امکان تحقق آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، رفع تبعیض در تمام سطوح و تحقق مساوات حقوقی کامل بین تمام شهروندان ایرانی وجود دارد؟